لحظه ای برای جاودانگی …
رویا یا واقعیت؟!
زمان به سرعت در گذر است، زنگ های برج ساعت در طول کوچه های تاریک طنین افکن می شوند. چمدان هایش بسته شده اند، موتور یک هواپیما می غرد، در انتظار اوست تا از شهر بار سفر ببندد.
ناگهان او می ایستد. یک لحظه کافیست تا زمان را متوقف کند.
و به یکباره همه چیز بی معنا می شود، نه خطر، نه ناقوس برج ساعت … او ته مانده حس خوب ادویه ای و شیرینی را حس می کند، اثری همانند عطر و بوی وانیل.
در همین لحظه، در جایی دیگر، صدای هواپیمایی در دوردست به گوش می رسد: ممکن است پرواز او باشد، یا هر کس دیگری، که به هر جای دیگری از جهان می رود. آیا دیگر در کنار معشوقه اش نخواهد بود؟
اما یک چیز قطعی است: ریسمانی نامرئی قلب آنها را به هم پیوند خواهد داد، مهم نیست چقدر فاصله بین آن ها وجود دارد. ریسمانی که ساخته شده از آکورد های متنوع و دلنشین می باشد و به واسطه رایحه وانیل عشق میان آن ها را شکل می دهد.
روزها می گذرند، بانوی جوان قصد دارد همه چیز را به دست فراموشی بسپارد، چه کسی می داند؟ عطر شیرینی ها به نظر می رسد منتظرند، شاید عشق از دست رفته اش دوباره روزی با او ملاقات کند…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.